در نشست علميبررسي ابعاد ناآراميهاي دي ماه 96چه گذشت؟
12:50:55 - 1396 چهارشنبه 11 بهمن
|
|
نشست «برسي ابعاد سياسي، اجتماعي و اقتصادي ناآراميهاي دي ماه 96» عصر روز چهارشنبه با حضور حسين سيف زاده، ابوالفضل دلاوري، امير محبيان(اساتيدعلوم سياسي) فرشاد مومني و محمد ديني ترکماني(اساتيد اقتصاد) محمد امين قانعي راد و محمد فاضلي (اساتيد جامعه شناسي)و با تلاش انجمن علوم سياسي ايران، انجمن جامعه شناسي ايران و خانه انديشمندان علوم انساني در سالن فردوسي خانه انديشمندان علوم انساني برگزار شد. به گزارش پايگاه خبري جماران، اين نشست در دو پنل برگزار شد که در بخش نخست آن 3 صاحب نظر علوم سياسي و در بخش دوم آن اساتيد اقتصاد و جامعه شناسي، ديدگاههاي خود را در مورد اعتراضات دي ماه 96 کشور بيان کردند. سيف زاده : 5 بحران در اين حوادث نهفته است در پنل اول اين نشست حسين سيف زاده استاد مونتگمري کالج – راکويل در مريلند آمريکا با انتقاد از اخراج خود از دانشگاه تهران و مهاجرت اجباري به آمريکا گفت: من در همان زماني که در ايران تدريس ميکردم اين مسائل را ميديدم و نسبت به آنها هشدار ميدادم. وي ادامه داد: از نظر من انسان ايراني يک تعريف ميخواهد که ما متاسفانه چنين تعريفي نداريم. مشکل دوم اين است که ما از سياست هم تعريف درستي نداريم؛ 90 درصد ملت ما سياست را پدرسوختگي و فريب کاري ميدانند. در حالي که اين گونه نيست. تعريف من از سياست مديريت ارزشها، منافع، مواضع و اصول متناقض است. سيف زاده با ابراز نگراني نسبت به ناآراميهاي اخير ابراز داشت: به نظر من در اين موارد پنج بحران نهفته است. که اولين آن «بحران هويت» است. به اين معنا که در مدرنيته ديگر جامعه قبيله نيست، فرديت است نه فردگرايي. آن کساني که در دي ماه به خيابانها آمدند هويتي نداشتند و به همين دليل هيچ پناهي هم نداشتند؛ که من از آن به عنوان «بحران زيست بومي» نام ميبرم. يکي از دلايلي که افراد به خيابان آمدند بي پناهي آنها بود. فراتر از اين نه تنها فرديت در ايران کوبيده شده است بلکه قوميتها هم اجازه ظهور و بروز پيدا نکرده اند. اين استاد علوم سياسي بحران دوم را بحران ملت سازي عنوان کرد و توضيح داد: ما تعريفي از ملت داريم که مدرن نيست. ملت در ذهن ما مثل قبيله يا دين است. ملت کسي است که ذهن معطوف به حاکميت انساني دارد. يعني ميخواهد بر سرنوشتش حاکم شود. ملتها براي اين که بر خود حاکم شوند حاکمشان را انتخاب ميکنند و دولت را با قرارداد ميسازند. وي بحران سوم را بحران دولت سازي دانست و اظهار داشت: در کشور ما متاسفانه همه قوه مجريه را دولت ميدانند. در حالي که دولت مجموعه حاکميت است و کارخانه اي است که با قرارداد ايجاد شده است. دولت و قدرت براي حاکميت منِ شهروند است. دولت و رهبر دولت کسي است که تجلي اراده تک تک شهروندان است ولي در زندگي آنها دخالتي ندارد. بنابراين ما بايد بر روي مساله دولت سازي کار کنيم. دولت بايد جامعه و شهروندان را قدرتمند کند نه اين که هر روز آنها را ضعيف تر از ديروز بگرداند. اما متاسفانه در جامعه ما هميشه ملت عليه دولت و دولت عليه ملت بوده است؛ ما بايد از اين دور بيرون بياييم. سيفزاده افزود: بحران چهارم بحران مشارکت است؛ چرا که دولت مستخدم شهروندان است و هيچ نهادي از آن حق ندارد حق مشارکت شهروندان را محدود کند. ما بايد در حزب انتخابات مقدماتي داشته باشيم و نخبهها را انتخاب کنيم و بعد بدون هيچ محدوديتي به او راي دهيم. در اينجا حکومت مقدم بر دولت و دولت مقدم بر ملت است و متاسفانه اين مشکل بزرگي است و آن بحران جامعه ما را بر سر پرتگاه برده است. من موضوع مشارکت را بعد از جنگ ايران و عراق که وضعيت مشارکت مردم پايين بود مطرح کردم و در آن زمان از مشارکت منفعلانه صحبت کردم. همه رژيمهاي در حال گذار دوست دارند که مشارکت مردم منفعلانه باشد نه فعالانه، در حالي که مشارکت منفعلانه سياست را خياباني ميکند نه نهادي. ما بايد در دانشگاه و جامعه، شهروندان مان را دموکرات بار بياوريم. اگر ناکارآمدي در دولت پيش ميآيد ما بايد بتوانيم به جامعه بگوييم که اين نتيجه تصميمات تو بوده است نه اين که دولت هميشه در برابر جامعه محکوم باشد و اين با مشارکت فعالانه حاصل ميشود. وي ادامه داد: بحران پنجم بحران رفاه است که شامل ثروت سازي و توزيع ثروت ميشود. بعد از اين که من از دانشگاه اخراج شدم يک بار در مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام در جلسه اي در کنار آقايهاشميو آقاي روحاني بودم که در آن جا من پيشنهاد دادم بياييد يک شوراي نخبگان ملي تشکيل دهيد. هر کسي با هر تفکري که به ايران اعتقاد دارد را دور هم جمع کنيد و با هم مذاکره کنيد تا ايران از بحران خارج شود. يکي از اين گروههاي نخبه، اساتيد دانشگاه هستند. گروه دوم جامعه مدني است. دلاوري: سه راه حل در سه سطح داريم ديگر سخنران اين بخش ابوالفضل دلاوري استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي بود که با بيان اين که من قصد دارم بحث را در لايهها و سطوح متفاوتي از مساله ببرم گفت: من از حوزه علايق خودم که حوزه حل تعارض يا منازعه است به مساله نگاه ميکنم. آنچه که اتفاق افتاد يک تعارض بي سابقه سياسي در ايران بود. هيچگاه تعارضات سياسي در ايران با اين شدت، سرعت و گستره رخ نداده بود. اگر به انقلاب اسلامينگاه کنيم فاصله رويدادهاي اعتراضي آن در سريع ترين مواقع 40 روز يک بار بود. ولي اين اعتراضات در عرض 3 الي 4 روز تقريباً سرتاسر کشور را با الگوهايي از اعتراضي که بي سابقه بود، فرا گرفت. هيچ کدام از نيروهاي نشان دار و تعريف شده و متعيّن در اين تعارضات، رويدادها و کنشهاي رخ داده نقشي نداشتند. به همين خاطر در چند روز اول خيلي از اين گروهها گيج بودند و نميدانستند چه موضعي داشته باشند. طرفدار اعتراضات باشند يا عليه آن، يا اينکه موضع بينابيني داشته باشند؛ به طور کلي عقب بودند. هم حکومت هم نهادهاي کنترل و هم نيروهاي سياسي از اتفاقات عقب بودند. ظاهراً فقط يک سري نيروهاي برانگيزنده خارج از کشور جلو بودند اما آن جلو بودن يک نوع تأخر تاريخي داشت. چرا که آنها تصور ميکردند اين رويداد شبيه به رويداد انقلاب است و خيلي زود براي آن يا خودشان قبا دوخته بودند. آنها به شکل مضاعفي از تحولات جامعه عقب بودند. وي تعريف خود را از اين رويدادهها اين گونه ارائه داد: رويدادهايي که اتفاق افتاد يک جنبش شبه انقلابي بي ساختار بود. جنبشي که با اين رويداد شروع نشد بلکه ادامه يک سري جنبشها و رويدادهاي قبلي بود. اما شکل و شمايل و ماهيتش را، تحولات بعد از جنبشهاي سابق از سال 78 به اين سو متحول کرده بود. 78،81،83،88 تجربياتي بود که به صورت نه سازمان يافته و داراي يک کانون فکري و تئوريک، بلکه به صورت سايبرنتيک (پيوند زمينههاي مختلف) به خودآگاه بخش بزرگي از مردم ايران منتقل شده بود. شايد تعداد فعالان ميداني اين حرکت زياد نبود. اما مساله اينجا، کميت نيست؛ مساله نيروهايي بود که مستعد و مترصد پيوستن به اين حرکت بودند. دلاوري ابراز داشت: اما حرکت ملغمه اي بود از نيروهاي نو پديد اجتماعي- نسلهاي جواني که اصلاً تجربه سياسي نداشتند، اما يکي دو بار خودشان را نشان داده بودند-. اگر خاطرتان باشد 3 سال پيش جوانان موسوم به دهه 80 يک گردهمايي در پارکها برگزار کردند. اين نسل در آن سال بعد از امتحانات نهايي خرداد قرار گذاشتند که به پارکها بيايند. بدون هيچ انگيزه سياسي، فقط هدفشان دور هم جمع شدن بود. کسي در آن زمان به اين موضوع توجه نکرد؛ پس يک گروه اينها بودند. بخش بزرگ ديگر محرومين، حاشيه نشينها و کساني هستند که ديگر چيزي براي از دست دادن و اميدي به امروز و آينده خود ندارند. اين طيف، از مالباختگان موسسات مالي شروع ميشد و تا بيکاران و محرومين را در بر ميگرفت. به خصوص در مناطق غربي کشور که بالاترين آمار بيکاري، خودکشي و افلاس را در 2 دهه اخير در اين شهرها تجربه کرده اند؛ خشونت اتفاقاً در اين قسمت ظاهر شد. وي ادامه داد: گروه ديگر بخشهاي سياسي اين حرکت هستند که خيلي محدود بودند؛ اين گروه، راديکالهاي سالهاي 88 به بعد که به نوعي از راست و چپ و اعتدال گذر کرده اند، بودند و اتفاقاً خشونت گرا نبودند. خشونت بيشتر در قسمتهاي محرومين اتفاق افتاد و بعضاً آن طور که نهادها اعلام کردند و گزارشهايش را من يک بار از يکي از نهادها گرفتم، از طرف نيروهاي نفوذي که تعدادشان انگشت شمار بود، اتفاق افتاد که البته اين مورد آخر طبيعي است. به هر حال در کشوري که درگير منازعات شديد بينالمللي و منطقهاي است طبيعي است که کشورهاي طرف منازعه از اين فرصتها، استفاده خودشان را ببرند. کما اين که در همه جنبشهاي موسوم به بهار عربي اين اتفاق افتاد. حرکتها به تدريج با هدايت نيروهاي خارجي سمت و سوي ديگري پيدا کرد در حالي که از اول بنا نبود اينگونه شود. دلاوري تاکيد کرد: ما در سياستمان يک نوع منازعه اي شکل گرفته است که انواع تعارضات، تناقضات، ناسازگاريها، ناکارآمديها مشروعيتهاي مستمر، شديد و خانه برانداز را در اين 20 سال طي کرده است و چيزي از آن باقي نگذاشته است. در اين وضعيت، مردم به خصوص اين اقشاري که نام برده شد کجاي اين پاليتي را نگاه دارند؟ برخي نه تنها هيچ چيزي براي از دست دادن ندارند بلکه هيچ اميدي هم براي گرفتن ندارند. به خصوص پس از فضاهايي که بعد از دولت دوازدهم به وجود آمد؛ دولت دوازدهم در همان ابتدا حالا يا عقب نشيني کرد يا مصالحه کرد يا ميخواست به قول خودش تغييرات ساختاري انجام دهد، حس نااميدي را در مردم تقويت کرد. در حالي که تغييرات ساختاري که در شرايط اضطراري صورت نميگيرد؛ آقاي دولت شما در 4 سال اول در اقتصاد، سياست پولي تک بعدي اي را ادامه داديد که هر دانشجوي سال اول اقتصاد هم به اشتباه بودن آن اذعان دارد. آن سياست بايد نهايتاً يک سال تک بعد ميبود و از سال دوم بايد سياست ضد رکودي هم شروع ميشد. اين موضوع الفباي اقتصاد است. سياست تخصيصي يعني چه؟ دولت استحصالهايش نقد است و تخصيصهايش نسيه! يعني آنچه که ميخواهد از مردم بگيرد را نقد ميگيرد اما آنچه که ميخواهد به مردم بدهد نسيه است. عوارض و ماليات را ميگيرد و در عوض وعده شغل به مردم ميدهد. به چه کساني، طبق کدام زمان بندي؟ اين سياستها اين اقشار ضعيف را نااميد کرد. نميخواهم همه تقصير را گردن اين دولت بيندازم اما اين سياستهاي ناکارآمد ميخي بود بر تابوت هر گونه اميد. عضو هيات علميدانشگاه علامه طباطبايي افزود: سياست منازعه در سطح کلان هم که ديگر هيچ نيرويي را سالم نگذاشته است. شما در حال حاضر يک شخصيت را نام ببريد که بتواند با مردم حرف بزند و 4 نفر به حرفهايش گوش دهند. چه کسي را باقي گذاشته ايم؟ هيچکس، در مراسم تنفيذ هر کدام از رئيس جمهورها ديگر رئيس جمهور قبلي ديگر حضور ندارد. اتفاقاً من اين مطلب را سال 92 به آقاي روحاني عرض کردم. گفتم آقاي روحاني اگر نتوانيد اين سياست منازعه که سالها است در خود پاليتي در جريان است را حل کنيد خود شما هم در تنفيذ بعدي حضور نخواهي داشت. فساد هم که الي ماشاءالله آبرويي براي هيچ کس باقي نگذاشته است. هيچ لايه و بخشي نيست که از اين موضوع جان سالم به در برده باشد. وي با طرح اين پرسش که خود نظام چه چيزي براي خودش باقي گذاشته است، گفت: اين تظاهرات، خشم، عصبانيت و انتقام گيري از الگوهايي از ناديده گرفته شدن و تحقير بود و پاليتي به اشکال رسمييا غير رسميخواسته يا ناخواسته مروج آن شده بود. ما اين منازعه را در طول 20 سال در خود حکومتمان ادامه داديم و انتظار داريم مردم همينطور بنشينند و سلام و صلوات برايمان بفرستند. کدام سياست ما تا قدم دومش پيش رفته است؟ اتفاقاً يکي از پيامدهاي منفي اين ناآراميها اين بود که معدود سياستهايي که براي اصلاح ساختارها بود نيز عقبگرد ميکند. چون بخشي از اين رويدادها ادامه همان رويدادهاي قبلي بود. همه ميدانيم که همين اعتراضات را هم مردم شروع نکردند. از انتخابات پيش براي اين که دولت را کنار بزنند بر روي فقر و محروميت مانور دادند. فکر کردند دوباره ميتوانند داستان 84 را تکرار کنند يا حداقل در انتخابهاي بعدي پيروز شوند و الگوهاي خشونت را در رسانههاي رسميترويج کردند. ديگر از اين صريح تر ميتوان گفت که دلم لک ميزند براي اين که مثل يمنيها بزنم فلاني را بکشم؟ بعد صدا و سيما هيچ کاري نکند؟ ما خيلي مردم خويشتندار، نجيب، با صبرو حوصله و آگاهي داريم که همه اينها را ميبينند و صبورند. اينهايي که آمدند بخش کوچکي از اين مردم بودند. بدنام نکنيم، اعتراض حق مردم است و جزئي از سياست است که يکي از راهحلها همين است. دلاوري ابراز داشت: من سه راه حل در سه سطح براي اين موضوع دارم. اول اين که خود اين تعارض و منازعه را بايد بپذيريم. بپذيرم که خودمان موجب و کارگزارش بودهايم. اگر قرار است چيزي حل شود بايد اول از خودمان شروع کنيم. اول در درون پاليتي اين موضوع بايد ختم شود. بعد از اين اتفاقات 2،3 روز آمدند تعارف کردند که اعتراض حق مردم است و برخورد شديد نشود و... تعدادي از دانشجويان و افرادي که رسانهها به آنها پرداختند آزاد شدند اما هنوز تعدادي معلوم نيست کجا چه وضعيتي دارند و چه رفتاري با آنها ميشود. اين درست نيست؛ از اين افراد بايد دلجويي هم بشود. بله اگر اشکالي دارند، محروميتي دارند بايد با سياستهاي جبراني، عدالتهاي ترميمياتخاذ و به سرعت بايد سياستهاي اورژانسي اقتصادي براي اقشار آسيب پذير در پيش گرفته شود. نه از طريق عقب نشيني از برنامههاي ساختاري توسعه، اينها بايد به جاي خود باشد. بايد اين اقدام را با سياستهاي اورژانسي بيمهاي انجام داد. همين امروز ميتوان 4 هزار نفر را با کم کردن اساسي ترين بودجهها تحت پوشش بيمه بيکاري قرار داد تا چه برسد به بودجههايي که صرف موارد غير ضرور ميشود؛ چه داخلي چه خارجي. وي با بيان اين که در لايه دوم يا ميان برد ما تعارفات و ناسازگيهاي نهادي داريم، ابراز داشت: من به ارزشها و آرمانها کاري ندارم و وارد بحث سازگاري جمهوريت و اسلاميت نميشوم. اما ساختار نهادي و رژيمش هنوز ناسازه است، حوزههاي تداخل و تناقض خيلي زياد است. معلوم نيست اين فردي که آمده انتخابي است يا انتصابي؟! ميتواند پاسخ گو باشد يا نميتواند؟ وقتي مشکلي پيش ميآيد سريع همه «کي بود کي بود من نبودم» را شروع ميکنند. همه همديگر را نشان ميدهند يا توصيه ميکنند که بايد اين کار را بکنيد و... شما در موقعيت حل مساله هستيد نه تبيين مساله؛ اما از بالا تا پايين همه تبديل به اپوزيسيون ميشوند. اين وضع بايد خاتمه پيدا کند. اين استاد علم سياست اضافه کرد: وجوه نماديني در اين نظام وجود دارد که مشکل زا است. هيچ دليلي ندارد که از صدر تا ذيل بروکراسي اين حکومت افرادي که جايشان جاي ديگري است حضور داشته باشند. من براي همه اقشار در جايگاه خودشان احترام قائلم اما مردم ديگر خسته شده اند، آنقدر که در مدرسه و اداره ، مترو و... با ناظرهاي خاصي مواجه ميشوند که با همه زندگيشان کار دارند. اين چه ضرورتي دارد. آنها بايد محل رجوع باشند. نخبگان، چه مذهبي چه دانشگاهي و فرهنگي بايد محل رجوع مردم باشند نه اين که دائم اينها خودشان را در چشم مردم فرو کنند. بنابراين بعضي از نمادها، سالها است که مشکل زا هستند. همه اينها جمع ميشود و تبديل به خشونت عليه اين نمادها ميشود. داستان حمله به روحانيت در متروي شهر ري، شيراز و همين 4 روز پيش در قم نمونههاي اين واکنشها بود. بنابراين ساختارهاي نهادي و نمادين جمهوري اسلاميبايد هر چه زودتر اصلاح شود. سياستهاي کلان و اقتصادي که معلوم نيست اقتصاد دولتي است يا خصوصي بايد اصلاح شود. دولت (به معناي عام) در هيچ سياست اقتصادي به طور کامل موفق نبوده و تا آخر پيش نرفته است. هنوز چيزهايي براي حفظ کردن وجود دارد. من فکر ميکنم در مقطع فعلي شعار ما بايد به سمت حفظ ايران سوق پيدا کند. خيلي چيزهاي ديگر را فعلاً بايد کنار بگذاريم. البته نظامها سازه هستند. خيلي چيزهايشان بعد از مدتي نياز به بازسازي و تعمير دارد. مهم تر از همه نمادهايش بايد اصلاح شود. وي در پايان ابراز داشت: و در آخر در سطح سوم که کار ما دانشگاهيان و فرهنگيان است باز بايد از سياست منازعه فاصله بگيريم، اين حرکت به هر چيزي تبديل شود، من مطمئن هستم که يک انقلاب تمام عياري مانند انقلاب اسلامينخواهد شد، چون زمانه و دوره و تاريخش گذشته است. در نهايت اگر خيلي شديد شود به يک اينترنال وار (جنگ داخلي) که خيلي خطرناک است، ميرسد. دنبال انقلاب نباشيم بلکه به اصلاح بينديشيم و اين را ما بايد در همه حوزههاي کاريمان، اگر رسانه اي هستيم، خبرنگاريم، استاد دانشگاهيم گوشزد کنيم؛ چرا که شعارهاي انقلابي ساختارشکنانه منتفي است. امير محبيان: کاهش اميد به آينده بسيار خطرناک است امير محبيان، استاد دانشگاه و تحليلگر سياسي گفت: تحليل وقايعي که اتفاق افتاد اهميت فراواني دارد؛ زيرا اين وقايع نمود يکسري تغييرات جدي در جامعه است که در آينده اثرات آن را خواهيم ديد. بررسيها نشان ميدهد، اگر درست تحليل شود آن چيزي که اتفاق افتاد، يک پيشلرزه بود که ميتواند زلزلهاي هفت و نيم ريشتري را در پي داشته باشد؛ اين ميتواند يک هشدار تلقي شود که ما را از افتادن به چاهها يا چالهها نجات ميدهد. اين فعال سياسي اصولگرا گفت: يکي از بحرانهاي موجود در کشور، بحران ناکارآمدي است؛ زيرا اين بحران در حال ايجاد نوعي بحران مشروعيت در کشور است. اعتراض يک مسئله حل نشده است و مشکلي که شنيده نشود، کمکم به مسئله و به تدريج به اعتراض تبديل ميشود. درنهايت اگر اين اعتراض شنيده نشود ممکن است يک انسداد يا شورش ايجاد کنند که آثار بسيار مخربي در پي دارد. وي افزايش انتظارات، کاهش امکانات، ايجاد و پيدايش تصوير ناکارآمد از نظام در ذهن تودهها و درنهايت کاهش اميد به آينده و تصوير آيندهاي تاريک از آتيه کشور در اذهان عموميرا چهار عامل اساسي براي بروز وقايع و اتفاقاتي که در ديماه رخ داد، دانست و گفت: وعده مسئولان نيز در هنگام انتخابات از عوامل تشديدکننده اين اعتراضات بود، زيرا در دوران انتخابات، تصويري با اين مضمون، که اگر ما بياييم وضعيت بهتر خواهد شد، در ذهن مردم ايجاد شد اما پس از آن اينگونه نبود و در عمل تحقق پيدا نکرد. وي با بيان اينکه کاهش امکانات، ضعف و ناکارآمدي مديريتي و در آخر گسترش دسترسي به دادههاي خبري غيررسمي از عوامل تشديدکننده اين بحران و اغتشاشات اخير بود، گفت: اعتراضات از طبقهاي نوپديد بود و مسئلهاي حل نشده در کشور است، زيرا مشکلي که شنيده نشود تبديل به مسئله ميشود و مسئلهاي که حل نشود تبديل به اعتراض ميشود، اگر مسئله شنيده شود در حد اعتراض ميماند و اگر شنيده نشود ممکن است تصوري از يک انسداد را ايجاد کند و شورشهاي جدي ايجاد کند و آثار مخرب فراواني درپي داشته باشد. وي افزود: در مدت اخير انتظارات شديداً در ميان مردم بالا رفت و امکانات مادي بنا به دلايل مختلف کاهش پيدا کردند، فراموش نکنيم ماهيت اعتراضات اساساً اقتصادي بود و وقتي نگاه ميکنيم؛ بسياري از مناطقي که در آن اعتراضات صورت گرفت عموماً مناطقي هستند که پيشگام اعتراضات سياسي نبودند؛ لرستان يا مشهد و قم و امثالهم پيشگام اعتراضات سياسي نبودند و تنها آمار بيکاري در اين مناطق بسيار بالاست. اين استاد دانشگاه تأکيد کرد: يک سري مسائل پيش آمد که نشاندهنده ناکارآمدي در حل مشکلات بود، مثل مشکلات جدي مؤسسات مالي و اعتباري در مشهد و زلزله کرمانشاه اينها ناکارآمدي در حل مسائل را به رخ کشيد و باعث شد افراد با مبناي جدي وارد اعتراضات شوند. اين فعال سياسي اصولگرا در ادامه افزود: سوءاستفادههاي ضدانقلاب نيز مسئله ديگري است، اما تقليل اعتراضات به سوءاستفاده ضدانقلاب چشم بستن بهروي واقعيات است. متاسفانه، بيتوجهي به علوم انساني به تدبير حاکميتي ما ضربه زده است. ما بايد بتوانيم موجود ديناميکي به نام انسان را بفهميم که در ذهنش چه ميگذرد، اينکه در ذهن پنهان يک جامعه «نهان روش» مثل ايران که معمولاً بين آنچه ميانديشد و آنچه ميگويد فاصله است، تا اينها را نبينيم نميتوانيم راهحل ارائه دهيم. محبيان تأکيد کرد: يک ارزيابي توسط وزارت ارشاد صورت گرفت، قريب 75 درصد شرکتکنندگان معتقد بودند که سيستم در حل مشکلات ناکارآمد است و اين همان زلزله 7.5 ريشتري است که ميگويم ممکن است رخ بدهد. وي ادامه داد: مردم حکومت را خيلي روشن، براي حل مسائلشان ميخواهند، مسئولان کشور مسئول حل مسئله هستند و نه مسئول طرح مسئله؛ وقتي مسئولان دائم طرح ميکنند و دغدغهها را به جامعه انتقال ميدهند اما راهحلي ارائه نميکنند، زمينههاي اعتراض را به وجود ميآورند. از اين رو، يک تصوير ناکارآمدي از نظام در اذهان مردم ايجاد ميشود. عضو هيات علميدانشگاه گفت: مردم بر اساس آن چيزي که احساس ميکنند و در ذهنشان ميگذرد حرکت ميکنند و نه بر اساس واقعيتها و برداشت آنها از واقعيت لزوماً مبتني بر استدلال منطقي نيست؛ ارسطو ميگويد، انسان موجودي است عاقل و من اين را قبول ندارم؛ انسان موجودي است احساسي و عاطفي که از عقل براي توجيه دستاوردهاي خودش بهره ميبرد. وي يکي ديگر از عوامل مهم ناآراميهاي اخير را، پيدايش تصويري تاريک و نامشخص از آينده در اذهان مردم دانست و افزود: مردم در همين نظرسنجيها قريب 70 تا 75 درصد نظرشان اين هست که يا آينده بدتر ميشود يا بهتر نميشود؛ جامعه دچار يک نوع افسردگي يا هراس از آينده شده است و اين کاهش اميد به آينده بسيار خطرناک است. محبيان تصريح کرد: اين 4 عامل زمينه ذهني مناسب براي ناآراميها ايجاد کرد و نهفقط براي کساني که در خيابان آمدند بلکه براي کساني که ناظر بودند و به دلايلي وارد نشدند، برخي عوامل هم تشديد کردند که يکي از اين عوامل تشديدکننده بدنه مسئولان بودند. محبيان عامل تشديدکننده ديگر را گسترش دسترسي مردم به گوشيهاي هوشمند و دادههاي غيررسميدانست و تصريح کرد: ما هنوز بر اساس مدلهاي پيشين که اگر ميخواهيد رفتار مردم را کنترل کنيد بايد ديتاهاي ورودي آن را کنترل کنيد عمل ميکنيم؛ يعني معتقديم وقتي دادههاي ورودي مردم را کنترل کنيم ميتوانيم رفتارشان را کنترل کنيم، اين مدل بسيار قديمي است و حداقل 50 سال است در دنيا کنار گذاشتهشده است. فرشاد مومني: پشت کردن به مردم و توليدکنندگان سه بحران ايجاد کرده است فرشاد مومني در اين نشست گفت: بيش از 5 سال است که بحثها را از زاويه اقتصاد سياسي نگاه ميکنم براي اينکه يکي از ريشههاي معرفتي همه بحرانهاي کوچک و بزرگي که کشورمان با آن روبرو هست را اين ميدانم که بقاي ساختار رانتي و عدم شفافيت و دستکاري واقعيت است. رويکرد اقتصاد سياسي اين حسن را دارد که غايت نگر است يعني بهجاي اينکه فريب دستکاري واقعيت را بخوريم به آخر ماجرا که برنده و بازنده چه کساني بودند ميانديشيم. وي افزود: از سرآغاز دوران مديريت پس از جنگ، دولت به معناي همان حکومت، براي کسب درآمد بيشتر، بهجاي آنکه روي ماليات متمرکز شود، روي شوکدرماني متمرکز شد و تصور اين بود که از طريق شوکدرماني ميتوان جهشهاي بزرگ در درآمد ايجاد کرد. اگر حمل بر صحت اين موضوع کنيم، مسئولين تصور ميکردند اگر پول و ارز زيادتري داشته باشند بيشتر ميتوانند خدمترساني کنند. وي با اشاره به ترجيح واردکنندهها به توليدکنندهها ادامه داد: اين ماجرا تا امروز به ابعاد وسيع تري ادامه دارد، بعداً که روي قيمتهاي حامل انرژي متمرکز شدند. منطق توجيهي اين بود که ميخواهيم قيمتها را به استاندارد بينالمللي برسانيم. اما در ماجراي بينالمللي کردن قيمتها، هر چيزي که فشار بر توليدکنندهها و عامه مردم وارد ميکرد به سمت بينالمللي شدن و همطراز شدن پيش رفت، ولي هرگز به ذهن دولت نرسيد که دستمزدها نيز بايدبه سمت بين المللي شدن پيش روند. وي در ادامه گفت: زماني که بحران ورشکستگي چند هزار نفري توليدکنندهها به وجود آمد. براي آنها، نه ارادهاي براي حلوفصل مشکلشان ايجاد شد و نه سران قوا اجلاسي اضطراري برگزارکردند، نه حتي صداي آنها را شنيدند، بااينکه اتحاديههاي صنفي توليدکنندهها با بيانيههايشان خواستار توجه شدند اما از آنجا که توليدکنندگان در اولويت نبودند خانوارها نيز با بحران اشتغال از اولويت خارج شدند. مومني افزود: وقتي ماجراي سپردهگذارها اتفاق افتاد، بانک مرکزي اعلاميه داده بود که اين مؤسسات مالي و اعتباري، مطمئن نيستند و آنها با طمع دريافت سودهاي بيزحمت ربوي و فاسد، تا زماني که عايدات سطح بالا داشتند هيچ بخشي از آن را با کسي توزيع نکردند، اما جلسات اضطراري فوري تشکيل شد و گفتند که مشکل اينها را حلوفصل ميکنيم. براي اينکه حکومتگران بفهمند که چگونه بازي خوردند، ميخواهم تقاضا کنم اساميسپردهگذاران بالاي پنجاه ميليون تومان در اين مؤسسات را منتشر کنند، تا معلوم شود چه کساني جلو انداخته شدند تا هزينه بپردازند و ذهن نظام تصميمگيري را درگير کنند، بعد چه کساني توانستند از اين آب گلآلود در چه ابعادي ماهيبگيرند. اين استاد دانشگاه تأکيد کرد: هميشه منافع توليدکنندهها و عامه مردم تحتالشعاع منافع غيرمولدها بود، وقتيکه خواستند شوک حاملهاي انرژي را به جريان بيندازند، توجيهي که آوردند اين بود که شدت مصرف انرژي در ايران بالاست و به گزارشهاي رسمياستناد کردند که طي 25 سال گذشته بهطور متوسط روزانه معادل يکميليون بشکه نفت خام در قسمت توليد و انتقال و توزيع حاملهاي انرژي تلف ميشود و ويژگي مشترک همه آنها اين است که در کنترل و انحصارگري ناکارآمد طرف عرضه هستند و هنوز نوبت ايفاي نقش توسط مصرفکنندهها نرسيده است. وي افزود: از 1391 به اينطرف دولت با بحران کسري مالي روبروست، در همين دوره دولت حسن روحاني، بااينکه ايشان به توزيع رانتي منابع در دوره احمدينژاد انتقاد کرد و انتخاب شد، اما طرز مواجهه با بحران کسري مالي، هرگز به اين سمت نميرود که سفرهاي خارجي در درون ساختار قدرت کم شود يا هزينههاي زائد و مخارج لوکس در اين دولت کاهش پيدا کند يا رفتن به سمت ساختمانهاي لوکس و اشرافي کاهش پيدا کند، هزينهها از محل افزايشهاي وحشتناک براي تأمين مالياش دنبال ميشود. فرشاد مومني تأکيد کرد: شيوه ديگري که دائم بحرانهاي جديد بازتوليد ميکند اين است که دولت از 1368 تا امروز، دائم از زير بار تعهدات حاکميتي شانه خالي ميکند، بحران کسري مالياش را از طريق بياعتنايي به آموزش مردم، بياعتنايي به سلامت ، تغذيه و زيرساختهاي مردم حلوفصل ميکند و هرگز نسبت به قطع رانتهاي بيمورد و زائد اهتماميوجود ندارد. بدون شک، چوب فرار از مسئوليت دولت را عامه مردم و توليدکنندهها ميخورند. اين اقتصاددان تصريح کرد: باوجود بحران اشتغال در کشور، چهار سال اول دولت روحاني، بار مالياتي براي کسبوکارهاي کوچک و متوسط، 31 برابر بيشتر از بار مالياتي بر ثروت است، 25 برابر بيشتر از بار مالياتي بر مستغلات و 5 برابر بيشتر از بار مالياتي بر عمدهفروشان و خردهفروشان است.در اثر اين انتخاب راهبردي اما فاجعه ساز، ما در معرض انبوهي از بحرانها در تماميعرصههاي حيات جمعي هستيم. اگر بخواهيم به سمت راهحل حرکت کنيم؛ بايد بدانيم زماني که بحران سيستميشده، دستکاريهاي جزئي و کوته نگرانه بههيچوجه کفايت نميکنند، فقط زمان و منابع را ميبلعند، همچنين گستره و عمق بحرانها را افزايش ميدهند. فرشاد مومني اظهار داشت: در اصول، به يک بازنگري بنيادين نياز داريم و ساختار نهادي بهکلي بايد تغيير کند و دولت به مفهوم حاکميت بايد متحدان خودش را بهجاي اينکه از ميان دلالها، رباخوارها و فاسدها انتخاب کند، از ميان فرودستان و توليدکنندهها انتخاب کند، تنها راه نجات دولت همين است. اين استاد دانشگاه در پايان افزود: پشت کردن به عامه مردم و توليدکنندهها سه بحران اساسي براي کشور ايجاد کرده است: بحران بيعدالتي و نابرابريهاي ناموجه و غيرقابلتحمل، کارد را به استخوان مردم رسانده است. براي تلطيف اين موضوع، آن را مداراي نجيبانه مردم ايران با فقر ناميدم، نزديک 10 سال است که مردم صرفهجويي خود را در مواد لبني، پروتئيني و برخي مواد نشاستهاي هدفگذاري کردهاند.متاسفانه بحران کارکردگي ساختار قدرت، نظام حکمراني و بحران مشارکت در بازارهاي سياست ازجمله بحرانهايي است که با آن روبرو هستيم، آنهايي که به اسم دلسوزي با سازمانيافتگي مردم مقابله ميکنند دشمنان توسعه و امنيت ملي هستند. ديني ترکماني: ميتوان با رفراندوم بخشيهايي از قانون اساسي را اصلاح کرد علي ديني ترکماني نيز در نشست بررسي ابعاد سياسي و اقتصادي ناآراميهاي اخير گفت: بحران فراگير توسعه را بر مبناي شاخصهاي متفاوتي ميتوان صورتبندي کرد. طبق آمار رسمينزديک به 12 درصد نرخ بيکاري داريم، اما نزديک 25 درصد سرپرست خانوارهاي کشور بيکار هستند. 10 ميليون نفر از 20 ميليون جامعه کار حداقل حقوق راميگيرند و يعني نيمياز جامعه در فقر نسبي هستند. وي افزود: بي اعتمادي شديدي از جانب مردم به مسئولان وجود دارد و به همين دليل پروژههايي مانند خودحذفي يارانه شکست ميخورد. در زلزله کرمانشاه اين مورد را ديديم. بر اثر نابرابري، توسعه نامتوازن منطقهاي در مناطق مرزي و شهرهايي مثل تهران مشکلاتي وجود دارد و به همين دليل بيشتر ناآراميهم در جاهاي کمتر توسعهيافته رخ داد. در حوزه حقوق شهروندي نيز با بحران روبرو هستيم و از نظر افکار عموميعدالت و آزادي مدني موجود نيست. وي يادآور شد: کسي که همه چيز خود را از دست داده به کف خيابان ميآيد و دنبال خواستههايش است. شکست بازاري قابل جبران است اما شکست نظاممند به راحتي قابل جبران نيست. ما قبل از انقلاب از ترکيه جلوتر بوديم، اما اکنون درآمد سالانه ترکيه دوبرابر ما است. بنابراين در سطح منطقه و جهان با بحران مواجه هستيم اول شدن در منطقه رويايي بيش نيست. علل اصلي آن اين است که مراکز تصميمگيري تو در تو نهادي بيش اندازه داريم. اين اقتصاددان افزود: ما بايد سه قوه کلاسيک داشته باشيم، اما قوههاي ديگري داريم که تداخل ايجاد ميکنند و موازي کاري پيش ميآيد، فساد بهوجود ميآيد و در نهايت پديده شکست هماهنگسازي بهوجود ميآيد. دولت به معناي واقعي بسيار بزرگ است، زيرا نهادهاي بودجهخوار زيادي دارد و نسبت هزينه عمراني به هزينه اجرايي در آن، بسيار زياد است. حدود 80 درصد بودجه کشور صرف هزينههاي جاري ميشود اما در عمل 100 درصد بودجه صرف هزينه جاري ميشود، اين نهادها ميتوانند چوب لاي چرخ دولت بگذارند. وي با اشاره به مشکلات کشور گفت: ما بحث انفجار جمعيت را در دهه 60 داشتيم و کم کم مشکلات انباشته و موجب خشم مردم در طيفهاي مختلف شدند. اگر وضعيت به همين شکل ادامه پيدا کند، افق روشني پيشرو نيست، اگر مشکلات منطقهاي را هم در نظر بگيريم وضع بدتر ميشود. ما بايد نگاهمان به جهان را تغيير دهيم چرا که با روش پيش مدرن نميتوان به خوبي حکمراني کرد. ترکماني گفت: بايد زيرساخت حقوقي قدرت ما تغيير کند. يک راه اين موضوع با فهم مسئولين عالي از شرايط ممکن است، براي نمونه، ميتوان با رفراندوم بخشيهايي از قانون اساسي را اصلاح کرد، چنين کاري کمترين هزينه را دارد. اگر اين راه بسته شود طبعاً جامعه به سمت موجهاي اعتراضي خشنتري ميرود که تمام کشور را درگير ميکند و مشخص نيست از دل آن چه سناريوهايي بيرون ميآيد. از اين رو، راه حل اول، گفتوگوي عموميدرباره مسائل عمومياست. قانعي راد: احتمال تکرار زودهنگام و با خشونت اعتراضات وجود دارد دکتر قانعي راد سخن خود را با طرح اين سؤال که ناآراميهاي ديماه 96 چه بود و آيا ادامه پيدا ميکند، آغاز کرد و گفت: من بهعنوان جامعهشناس به دلايل ساختاري ميپردازم و نه به اين که مثلا يک سري تصميم گرفته اند تظاهرات کنند. اين نگاه عامل محور به جنبشهاي اجتماعي يکي از نگاههايي است که توليد مشکل و مساله ميکند. اما اين به معناي آن نيست که همه چيز را ميتوان در دلايل ساختاري خلاصه کرد اما دلايل ساختاري خيلي مهم است. حتي اگر بگويم که يک فردي در مشهد محرک اين اعتراضات شد ما باز به سراغ اين ميرويم که اين اتفاق چه علل ساختاري داشته است. اين علل ساختاري مسائل را ايجاد، توليد و بازتوليد ميکنند، در کنارش هم بحرانها، نارضايتيها و اعتراضها را هم بازتوليد ميکنند. قانعي راد اضافه کرد: من معمولا به علل اجتماعي صرف نميپردازم و علل سياسي،اقتصادي و فرهنگي را نيز سعي ميکنم ببينم. در حال حاضر نيز ميخواهم به علل ساختار اقتصادي، سياسي و اجتماعي ناآراميهاي اخير اشاره ميکنم. روزبهروز دولت دارد منابع و قدرتش کاهش پيدا ميکند، اين منابع هم دودسته است يکي منابع مادي و تخصيصي و پول و ديگري منابع اقتدار است. ما با دولتي مواجه هستيم که 2 ماه ديگر از امروز بي قدرت تر و بي پول تر است. وقتي دولت ميگويد که از 370 ميليارد بودجه خودش تنها 170 ميليارد را در اختيار دارد يعني بي پولي و بي قدرتي دولت. بعد از موسسان مالي و اعتباري بانکها و صندوقهاي بازنشستگي به سمت ورشکستگي پيش ميروند. ما بارها از مسئولين شنيديم که 40 ميليون ايراني درگير مساله بازنشستگي هستند و با اين وضعيت صندوقهاي بازنشستگي معلوم نيست که در آينده چه اتفاقي ميافتد. منابع ارزي ما روز به روز در حال کاهش است. آقاي خاتمييک صندوق با 150 ميليارد پول داشت، الان چه صندوق و چه پولي ما داريم؟ همه شرکتهاي دولتي، خصوصي و خصولتي از توليد امر اقتصادي ناتوان هستند. به همين دليل است که قبل از اين اعتراضات در نقاط مختلف کارگران اين شرکتها مشغول اعتراض بودند. به نظر من تنها کارمندان دولت هستند که يک آب باريکه اي دارند و بخش توليد ورشکست شده و امنيت اقتصادي مردم از بين رفته است. در حال حاضر اگر دولتي سوسياليستي، ليبرالي يا دولت روحاني باشد يا ميرحسين موسوي و محمد خاتميبا يک نهادهاي دولتي رو به ورشکستگي روبرو هستند. دولتي که نه منابع اقتدار دارد نه منابع مالي، منابع اقتدار يعني اين که دولت بتواند تصميم بگيرد و آن را اجرا کند. در سياست خارجي، سياست داخلي و...جالب است اخيراً شوراي عالي انقلاب فرهنگي يک دستور العمل مهندسي فرهنگي به دولت دادهاند که بايد اجرا کند. در اقتصاد هم که يک دستورالعمل ديگري داده اند و بايد دولت آن را اجرا کند. اساساً دولت از نظر يک کانون فکري تعطيل شده است. کل جامعه يا اقتصاد است يا فرهنگ که هر دوي اينها به دول ت ديکته شده است و دولت نميتواند در مقابل اينها مقاومتي کند. اين استاد جامعهشناسي در مورد بخش سياسي کشور گفت: نظام سياسي کشور سوراخ دارد و شما هر چه قدر که به آن باد بزنيد اين باد از طرف ديگر خارج ميشود. به عبارتي نظام سياسي يک نظام سياسي شکاف دار، دوگانه و غير منسجم است. و به تعبير آقاي دکتر مومني ساختار حکمراني ازکارافتاده است، ما اساسا در کشور حکمراني نداريم. بله،کتاب، آئين نامه و جلسه براي حکمراني داريم اما يک نظام حکمراني مدون وجود ندارد. از طرف ديگر بين تعهدات منطقه اي و ايدئولوژيک جمهوري اسلاميو تعهدات ملي داخلي شکاف وجود دارد. اين شکاف چگونه بايد پر شود؟ همانگونه که کاهش منابع اقتصادي و اقتدار دولت ممکن است به تکرار اين پديده ناآراميها در سالهاي آينده بيانجامد، چنين نظاميکه داراي شکافهاي جدي در درون خودش است و نميدانم چرا نميخواهند اين جدي بودن شکاف را متوجه شوند، نيز به چنين پديده اي ميانجامد. قانعي راد با اشاره به اجتماع نوجوانها در سال 94 در مجتمع کورش، گفت: من در آن زمان نوشتم سن شکوفايي و مشارکت اجتماعي در ايران به 13 سال رسيده است. بخشي از مشارکت در فضاي اجتماعي و بخشي از آن در حرف زدن با ديگران است. در حال حاضر وقتي کنار اين نوجوانان مينشينيم، اظهار نظرهايي نسبت به جامعه دارند و خواستههايي دارند و خواستههايشان را ميگويند. اما در مقابل خواستههاي اينها چه کار کردند؟ اينها را به زير زمينهاي خانههايشان هدايت کردند و اينها را زير زميني کردند. بالاخره اما اين زيرزمينيها سر بر ميآورند. امروز نسل جوان ما با از دست دادن منابعي مانند امنيت، دچار يک نوع ناامني شده اند که بخشي از اين ناامني مربوط به مسائل اقتصادي و بخشي هم مربوط به مسائل اجتماعي است و احتمال دارد برخي از آنها را به سمت حرکتهاي شبه داعشي بکشاند. کما اين که در برخي از شهرها قبلاً اين پديده داعشي گري خودش را نشان داد. وي افزود: مردم براي خودشان تئوري امنيت اجتماعي دارند و مسئولين هم تئوري امنيت ملي دارند، اين دو تئوري بايد به مصاف هم برود و با هم گفت و گو کند. ما چرا فکر ميکنيم که درک همه بايد از امنيت اجتماعي يکي باشد! چرا فکر ميکنيم که درک يک جوان 25 ساله بايد با درک يک فرد امنيتي يکي باشد؟ اين موضوع بايد به رسميت شناخته شود. دولت در يکشکلي ميتواند براي شهروندان خودش فضاي عاطفي سياسي ايجاد کند جوانان احساس کنند از آنها حمايت ميشود. مانند دورههاي انتخابات که رفتارهاي اجتماعيمعنادار ميشود. در غير اين صورت رفتار اجتماعي بي معنا خواهد شد. انسانهايي هم که رفتار اجتماعي معنادار نداشته باشند به رفتارهاي پيش بيني نشده دست ميزنند. قانعي راد در پايان خاطرنشان کرد: من اميدوارم فرضيهام غلط باشد، معتقدم اگر اين 3 شکاف در عرصه سياسي، اجتماعي و اقتصادي شناخته و درمان اساسي نشود احتمال دارد موجهاي بعدي اعتراض در زمانبنديهاي کوتاهتر و با خشونت بيشتري همراه شود و اميدوارم چنين نشود. فاضلي: يا تصميم به گفت و گو با مردم ميگيريم يا فرسوده ميشويم محمد فاضلي، مدرس جامعه شناسي دانشگاه شهيد بهشتي نيز گفت: به نظر من وضع پيش آمده محصول چند بحرانها است: «بحران نا کارآمدي» و بر خلاف آقاي محبيان که ميگويند اين احساس ناکارآمدي است، من معتقدم که اين خود ناکارآمدي است.«افزايش جمعيت» از 36 ميليون به 80 ميليون، «دخالت سياست در ابعاد مختلف زندگي مردم» که خودش را مسئول همه چيز معرفي کرده است. وي ادامه داد: موضوع ويژه در مورد ايران در مقايسه با ديگر کشورها، اين است که اگر يک کشوري با بحران اقتصادي مواجه شود ولي در کنارش بحران زيست محيطي، بحران سياست خارجي، بحران اجتماعي و خشک سالي ندارد. ما در حال حاضر در ايران با وضعيتي مواجه هستيم که من آن را «همايندي بحرانها» مينامم. يعني همه بحرانها با هم اتفاق افتاده است. باران از آسمان نميبارد، در آمريکا و عربستان ترامپ و بن سلمان بر سر کار ميآيند، منازعه سياسي در داخل به نهايتش ميرسد، فساد اقتصادي همه گير ميشود و ... فاضلي با بيان اين که مسئولين جمهوري اسلاميدر 30 سال گذشته نقش اپوزيسيون را بازي و همواره با افعال مضارع صحبت کرده اند، اظهار داشت: به عبارتي همه صحبتهايشان معطوف به آينده است و از «خواهد شدها» صحبت کردهاند در حالي که همه ما آرزومند روزي هستيم که مسئولين به زبان ماضي حرف بزنند، و از «شدها» صحبت کنند. اين به زبان مضارع حرف زدن کم کم اين احساس را به مردم رسانده است که گويي کسي نميخواهد مسئوليت بپذيرد. وي اضافه کرد: نکته مهم ديگر اين است که ما بحران دستآورد داريم. ما چند دسته دستاورد داريم؛ يک سري دست آوردهايي مانند انرژي هسته اي و بيوتکنولوژي و... داريم که مردم از لحاظ سياسي از آنها حمايت ميکنند اما در انتها به اين نتيجه ميرسند که از اين دست آورد چيزي عايد آنها نميشود. دستآوردهاي ديگري مانند سد سازي، خودروسازي و جاده سازي داريم که خيلي خوب است اما کافي است امکانات يک کشور در حال توسعه ديگر را با آنها مقايسه ميکند ميبيند که اينها در مقابل آنها چيزي نيست. يک سري هم دست آورد سياسي داريم مانند ايستادگي در برابر سلطه يا رهبري جهان اسلام و ... که يک عده از مردم از اول هم با اين سياستها موافق نبوده اند و موفقيت در اين عرصهها برايشان اهميتي ندارد. ديگراني هم که يک زمان به آن اعتقاد داشتند امروز ارزش مادي آن را ميسنجند. ميگويند موفقيت در اين سياستها به چه قيمتي؟ بنابراين اين هم از بين ميرود. يک سري هم دستآورد داشته ايم که نابرابر هستند. مثل آموزش رايگان که با هدف ريشه کن کردن بي سوادي در کشور شروع شد اما امروز بين 9 تا 14 ميليون بيسواد داريم. به دنبال خودکفايي در محصولات کشاورزي بودهايم اما در مقابل منابع آبيمان را از دست دادهايم. استاد دانشگاه شهيد بهشتي، گفت: نکته ديگر اين است که ما مجموعه اي از تصميمات سخت را هم گرفته ايم. ما بعد از انقلاب 3 تصميم سخت گرفته ايم. اولي پذيرش قطعنامه 598 بود. تصميم دوم هدفمند کردن يارانهها بود، از لحظه اي که اين تصميم گرفته شد همه ميگفتند اشتباه است و امروز هيچ کسي پاي آن نميايستد. تصميم سوم برجام است که در آن هم از لحظه اي که آن را امضا کرديم امضا کننده اش خائن خطاب گرفت تا امروز که سرنوشت نامعلوميدارد. ما يک تصميم در اين سالها نگرفتيم که بتوانيم آن را به عنوان دستآورد معرفي کنيم. وي با تاکيد بر اين که علاوه بر اينها يک سري تصميمات بزرگ هم ميتوانستيم بگيريم که نگرفته ايم ، بيان کرد: اين تصميمات شامل اصلاح نظام بانکي، انظباط مالي دولت، مقابله با فساد، شرکتهاي خصولتي، شفاف سازي بودجه، شفاف سازي نقش نهادهاي مذهبي و انقلابي در اقتصاد، اصلاحات در سياست خارجي، شفاف کردن قواعد سياسي، متوقف کردن تخربهاي محيط زيستي، شفاف کردن قواعد فعاليت فرهنگي، شفاف سازي حقوق اقليتها، رويکرد نظام به مساله تکثر فرهنگي و سبک زندگيها- براي نمونه ما هنوز بعد از 40 سال نميتوانيم در تلويزيونمان ساز نشان دهيم يعني فاجعه اي بالا تر از اين در موضوع سبک زندگي وجود ندارد، در مورد شخصيتهاي ملي ما هنوز تکليفمان در برابر کوروش، آقاي شجريان و...مشخص نيست. آنقدر اين موضوع پيش آمده است که ما در حال حاضر تکليفمان در مورد آقاي تتلو هم مشخص نيست. فاضلي با ذکر مثالي توضيح داد: وضعيت ما در حال حاضر مانند خانواده ثروتمندي است که خانم از فرانسه خريد ميکند، پدر مدل بالاترين ماشين را دارد و يک فرزند 6 ماهه اي هم هست که تنها خرجش شير خشک است. بعد از مدتي پدر ورشکست شده است. آن خانواده چه اقداميميکند
http://www.aryassc.com/Fa/Default.aspx?cod=989
|